آخر خط...آره اینجا برای مدتی تطیله. شاید ماهها و شایدم سالها...
ادامه مطلب
در هجوم لحظات گم شدم.
در بین بودن و نبودن ها.
در نیست ها و هست ها.
در عشق ها و هوس ها
در ...
ادامه مطلب
من می خواستم برگردم...دوباره همه چيز رو از اول بسازم ولی نشود....بازم نشود
ادامه مطلب
قصه من و قلمکم!
شب را نهايتيست<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
من از زبان صبح سخن نميگويم
خواب سپيده نيز نميبينم
اما، شب را ...
ادامه مطلب
يه ساله ديگه هم گذشت....احساس احمقانه يی ....من بزرگ تر شدم و با تجربه تر...ممنونمم....
ادامه مطلب
در اين شبهاي سرد تنهايي<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
دراين روزهاي بي پايان بي باوري
در اين هفته هاي ...
ادامه مطلب
سکوت سرشار از نا گفته هاست
سکوت من نه از سر بی حرفی نه از سر بی حوصلگی.
سکوت من از سر ...
ادامه مطلب
دونده...
در باد مي دويد.گيسوانش را باد با خود به عقب مي کشيد.سنگها جلوي پاهايش را مي گرفتن.رودها او را در ...
ادامه مطلب
جنگ
وقتي بچه بودم از لغت جنگ متنفر بودم.ازش مي ترسيدم و احساس بدي مي کردم وقتي کسي اون رو به ...
ادامه مطلب
من شاکيم...
داشتم يواش يمواش باهات کنار می يومدم...داشتم يواش يواش منم می شدم بنده خوبت...ديگه عصيان نمی کردم ولی حالا...
نه مثل ...
ادامه مطلب